کتاب؛ شرح قصیده ی ایوان مداین خاقانی (1)

((مقدّمه ی دکتر اقبال بر کتاب خود)):

((باسمهِ تعالی))

((مقدّمه))

جهت حسن افتتاح این دفتر،که به امر همایونی،

گشوده میشود،قلم خود را اشباع میسازیم ازعِطر

قصیدۀایوان مدائن خاقانی(*) براساس قدیمیترین

نسخۀ خطی موجود دیوان خاقانی،متعـلق به نیمۀ

اول قرن هفتم- یعنی نزدیکـترین زمان به دوران

زندگی او- که این نسخه را سَروَر عالیقدر،احمد

شفیق در اختیار فرزند محققش شهریار، نهـاده و

چون ازتحریف زرتشتیان سالم برجا مانده است،

بتوصیۀ حقیر (منوچهر اقبال) بنا شده که شهریار

عزیز، تمامی آنرا توأم با تحقیق به چاپ برساند؛

اما این امر، پس از گذشت چندین سـال، صورت

خواهد پذیرفت و اینک اموری مهمـتر ما را بخود

مشغول داشته اسـت. لهذا شهریارعزیز، تنـها این

قصیده را در مقام طلـیعه و بَراعَت استهلال (**)

بر این دفـتـر، تماماً و توأم با حواشـی خود آورده

تا خاطرهمایونی از نبوغ این جوان بیشتر خشنود

شده و به آیندۀ درخشان او بیشـتر امید وار گـردد:

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>

 

*هان،ای دل عبرت بین؛ازدیده عَبَر کن(1)،هان!

ایــــوان مـــدائــــن را آئـــیـــنـــۀ عـــبـــرت دان!

 

* یــک ره ز لــب دجــلــه، منــزل بـمـدائـن کــن

وز دیده، دوم دجله (2) بر جهل خلایق(3) ران!

 

*خود، دجله چنان گرید، صد دجلۀ خون، گـوئی:

کـز گـرمی خـونـابـش، آتـش چکــد از مـژگـان!

 

*بیـنی که لـب دجـلـه چــون کــف بــدهان آرَد؟!

گــوئی ز تـَــفِ آهـــش، لــب آبــلــه زد چـندان!

 

*از فــَـرط نـَدامَـت(4) بیـن، بریان جگر دجلــه!

خود، آب، شنـیــدَسـتـی(5) کآتش کندش بریان؟!

 

*بر دجـلــه گِــری(6) نونو! وز دیده زکاتـش دِه!

گرچه لب دریا هست، از دجله، زکاة اِســتان(7)

 

*گــر دجــلــه درآمــیــزد بــادِ لــب و ســـوز دل

نیــمی شود افــســرده، نیــمی شود آتــشــدان(8)

 

*تا ســلــســلـۀ ایــوان بُــگــسَــسـت مــــدائــن را

درسلسله شد شیطان(9)، چون سلسله شد پیچان! 

<><><><><><><><><><><><><>

*پاورقی ها:

(*) خاقـانی: افضل الدین ابراهیم (بَدیل) بن علی

شِروانی(شیروانی) آذربایجانی (متولد 520 ق و

متوفـّای595ق) که ابتدا "حقایقی" تخلص میکرد

و پس از تقرّب نزد خاقان کبیر شیروان(منوچهر

شِروانشاه)،متخلـص به "خاقانی" شد.اشعارش پر

از نکات و دقایق علمی و تاریخی اسـت، که امید

است خداوند عمری بدهد تا بتوانم تحت نظارت و

اِشراف استاد و سروَرم جناب دکتر منوچهراقبال

کلـیات دیـوان خاقانی را بر اساس نسخۀ مذکوره

- که یادگاری ارزشمند پدر بزرگوارم می باشد -

توأم با حواشی (پاورقی های) مشروحی که ابهام

از همگی اشعار آن بزداید، به چاپ برسانم. این

نسخه،بحمدِ الله،عاری از تحریفات آتش پرسـتان

(زرتشتیان) و صوفیان و عارف مسلکان بـوده و

شواهد تشیّع خاقانی نیز درآن بیشتر نمایان است

چه تحریفات سُنیان نیز درآن دیده نشده، و مدایح

امامان- بالاخص: امیرالمؤمنین(ع) و امام حسین

(ع)وامام رضا(ع) وحضرت صاحب الزمان(ع)

- در آن بنحو اکمل مندرج است(شهریار شفیق).

 

(**)بَراعَت استهلال: اصطلاحیست در علم بدیع

که براعت بمعنی "سرآمد شدن" و"برتر بـودن"،

و استهلال بمعنی "بانگ بلند کردن هنگام رؤیت

هلال ماه نو" میباشد. و عبارت از سخنانی است

که در آغاز کتاب یا متن دیگری آید و دلالت کند

بر مضمون آن کتاب یا متن ؛ بنحوی که خواننده

با دقت در مضامین آن ، اشاراتی به مضامین آن

کتاب یا متن،احساس نماید. همانند سورۀ مبارکۀ

فاتحة الکتاب (حمد) که مضامین کلی قرآن کریم

درآن بنحو اجمال مورد اشاره قرار گرفته است.

و چون در این کتاب، ما به سروَری و ریاســت

عالیجناب دکترمنوچهراقبال، درصدد فروریختن

ارکان پندارهای موهوم آتشپرستی ایرانی هستیم

لهذا بهترین چیزیکه بَراعَت استهلال ازآن تـوان

نمود ، قصیدۀ غرّاءِ خاقانی است در پند وعبرت

از فروریختن ارکان کـاخ مدائن، که بأمر شاپور

اول ساسانی (241-272م) ساخته شده، و سپس

به امر انوشیروان (531-579م) تعمیر وتوسعه

داده شد. بقایای این ایوان ویران، اکنون در شهر

متروکۀ تیسفون - بر ساحل چپ رود دجله، ودر

حدود 32 کیلومتری جـنوب شرقی شهر بغداد -

قرار دارد. مداین، شهری بزرگتر بر دو طـرف

دجله بوده و تیسفون بخشی ازآن است. قبرجناب

سلمان فارسی، در دهکـدۀ سلمان پاک - واقع در

حدود 1/5 کیلومتری خرابه های تیسفون - واقع

شده است. یکی از معجزات باقی مانده از پیامبر

گرامی اسلام(ص)، که تا به امروز باقی مانده و

آتش پرستان نیز نتوانسته اند آن را ازبین ببرند،

شکاف بزرگیست که در سقف این ایوان، هنگام

ولادت حضرت محمّد مصطفی (ص) بوجود آمد

و از مظاهر عبرت تاریخ شـد (شهریار شفیق).

 

1)عَبَر: مصدراست بمعنی اعتبار(عبرت گرفتن)

چنانکه در لسان العرب،ازفـَرّاء نقل میکند[شف].

 

2) دوم دجله: یعـنی رود دجـله ای دیگـر [شف].

 

3) زرتشتیان، بـجای "جهـل خلایق" دراین بیت،

عـبارت "خاک مداین" را جعـل کــرده اند [شف].

 

4) زرتشتیان، بـجای "فـرط ندامت" در این بیت،

که بمعنی "شدت پشیمانی از گذشتۀ خود" میباشد،

تعبیر "آتش حسرت" را جعل کرده انـد [شــــف].

 

5) شنیدستی: یعنی آیا شنیده ای؟! [شف].

 

6) گِری: فعل امر،یعنی گریه کن! [شف].

 

7)زکات اِستان: ستاننده یا گیرندۀ زکات وصدقه؛

اشاره است به اینکه دریای خلیج فارس، خـود از

شط العرب - که تلفیق دجله و فرات اسـت - آبـی

ناچیز چون زکات وصدقه دریافت میکند [شـف].

 

8) یعنی: اگر رود دجله، باد سرد ناله وسوزآتش

درون خود را درهم بـیامیـزد، نیمی از این رود،

افسرده - یعنی: یخ بسته و منجمد - شود، و نیمی

دیگر ازآن، تبدیل به آتشدان - یعنی: کورۀ آتـش-

خواهد شد [شف].

9) زرتشتیان، بجای "شیطان" دراین بین، کلمۀ

"دجله" را دوباره جعل کرده اند. یعـنی: همینکه

شهرمدائن، سلسلۀ پادشاهی ایوانش ازهم گسسته

شد،شیطان ازخشم مانند دیوانۀ زنجیری شد، که

او را در سلسله - یعنی: زنجیر- حبس کردند، و

درآن حبس نیز، باز مانند سلسله - یعنی: برق و

رعدی که در ابرها بهم میپیچد و می غرّد- شد؛

یعـنی: خشم شیطان از فروریختن ایوان مدائن و

آئین زرتشت همواره ادامه دارد! که دراین بیت

"سلسله" با مهارتی خاص، در سه معنای عربی

بکار رفته است [شف].