تأویل مولانا، جهت‌گیری دوگانه در مثنوی است

هجدهمین دوره از درس‌گفتارهايی درباره‌ مولانا «هرمنوتیک مولانا» نام داشت كه در آن دکتر مجتبي بشردوست، منتقد ادبي و استاد دانشگاه، به تأویل و جهت‌گیری دوگانه مولانا در مثنوی پرداخت.

به گزارش خبرنگار خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، در ابتدای نشست دکتر مجتبی بشردوست، منتقد ادبی و استاد دانشگاه گفت: مولانا در مثنوی جهت‌گیری دوگانه دارد از طرفی با تأویل مخالف و از طرفی خودش یک تأویل‌گر بزرگ است، این تناقض را چگونه باید حل کرد؟ هر چه زمان مي‌گذرد ممکن است مخاطب مثنوی راه حل اول را نپذیرد. اگر از منظر اشاعره تأویل معتضله را نفی کنید ممکن است کسی در این جهان باشد که به تأویل معتضله ایمان داشته باشد و این بخش از کار مولانا را نپذیرد ولی در جایی که مولانا خود به تأویل دست مي‌زند قطعا این تأویل مطلوب خواننده خواهد بود زیرا هم عرفانی و هم هنری است حتی اگر کسی از منظر عرفان بخواهد تأویل مولانا را نقد کند و به یک نحله عرفانی دیگر ایمان داشته باشد از منظر هنری آن را مي‌پذیرد.

وی در ادامه افزود: چرا در مثنوی ما این جهت‌گیری دوگانه را مي‌بینیم و منشأ این جهت‌گیری دوگانه چیست؟ حقیقت این است که مولانا اشعری است و در مثنوی گاهی اوقات مي‌بینیم که مولانا میل و گرایش نشان مي‌دهد به تفکر اشاعره و گاهی اوقات از

مولانا در مثنوی جهت‌گیری دوگانه دارد از طرفی با تأویل مخالف و از طرفی خودش یک تأویل‌گر بزرگ است
این چارچوب بیرون مي‌آید. حتی خدای اشعری نیز در مثنوی وجود دارد ولی این وجه قالب نیست اگر وجه قالب این بود امروز ما کتابی داشتیم کلامی در حالی‌که مثنوی صرفا کتابی کلامی نیست. مرحوم همایی در مقالات ادبی نقل کرده است: هنگامی که مثنوی را مي‌خوانیم مطالب کلامی فلسفی، فقهی، اخلاقی و عرفانی در آن به چشم مي‌خورد که وجه قالب همان مسائل و مقولات عرفانی عاشقانه است. حتی اگر در مثنوی یک مساله اخلاقی و فقهی ببینید مولانا راه حل عاشقانه عارفانه ارائه مي‌دهد و راه حل فقهی را مطرح نمي‌كند ممکن است شما یک واژه فقهی بیابید که نمونه آن جبر و اختیار است که یک مساله عرفانی نیست بلکه یک مساله کلامی است؛ ولی مولانا یک راه حل عرفانی ارائه مي‌دهد.

بشردوست خاطرنشان کرد: آیت الله طالقاتی در کتاب پرتویی از قرآن مي‌گوید وقتی مثنوی را مي‌خوانیم دچار تناقض مي‌شویم، آن‌جا که مولانا به صراحت طبع سخن مي‌گوید خطا نمي‌كند ولی آن‌جا که به تفسیر مفسرین سخن مي‌گوید ممکن است خطا کند و آن‌جا که مولانا به اشاعره تمایل دارد ممکن است به دستگاه بسته رجوع کند. اگر در مثنوی جهت‌گیری دوگانه مي‌بینیم این است که جایی مولانا تأویل نفی مي‌كند و جایی اثبات مي‌كند، ما مي‌توانیم بخش اول را بپذیریم ولی اگر بخش
حقیقت این است که مولانا اشعری است و در مثنوی گاهی اوقات مي‌بینیم که مولانا میل و گرایش نشان مي‌دهد به تفکر اشاعره و گاهی اوقات از این چارچوب بیرون مي‌آید. حتی خدای اشعری نیز در مثنوی وجود دارد ولی این وجه قالب نیست اگر وجه قالب این بود امروز ما کتابی داشتیم کلامی در حالی‌که مثنوی صرفا کتابی کلامی نیست
دوم را نپذیریم مثنوی فرو مي‌ریزد. مولانا در مثنوی علیت را نفی مي‌كند و معتزله نیز معتقدند قرآن در زمان خاص و مکان خاص و به زبان خاصی نازل شده است. اشاعره اعتقاد دارند کلام خداوند قدیم است. کار فیلسوف، فلسفه و علم حیرت‌شکنی است ولی کار عارف حیرت‌شکنی نیست بلکه حیرت‌آفرینی است.

وی به شروح مختلف مثنوی اشاره کرد و گفت: شروح مختلف کمک بسیاری در فهم مثنوی ارائه مي‌دهد ولی 4 ضعف عمده دارد، اولین ضعف شروح کشکولی بودن است به این صورت که شارح مي‌خواهد در مثنوی در مورد خیال سخن بگوید از افلاطون شروع مي‌كند، آراء معتضله را مي‌گوید و آن را تا به آخر مي‌رساند و به جای اینکه به خواننده کمک کند او را از مطلب اصلی دور مي‌كند.

 دومین ضعف شروح، دایره‌المعارفی بودن آن است نظیر شرح علامه جعفری که دایره‌المعارفی است که اطلاعات عظیمی ارائه مي‌دهد ولی شارحین با این اطلاعات عظیم و توضیحات زائد خود به ادراک خواننده آسیب مي‌رسانند. سومین ضعف شارحین مثنوی تأثیرپذیری از فصوص و فتوحات است، بعضی از تأویل‌گراها توضیحاتی مي‌دهند که مخاطب را از نزدیکی به آن موضوع دور مي‌كند. فصوص، فتوجات و ترجمان کتاب‌های بزرگی از ابن‌عربی است ولی نیاز ندارد که در مثنوی هنگامی که از خیال گفته مي‌شود به آثار ابن‌عربی مراجعه شود و عیننا در مثنوی تکرار شود. چهارمین ضعف شارحین مثنوی تبدیل مثنوی به یک اثر زیباشناختی است که نشان مي‌دهد تبدیل مثنوی به یک کتاب زیباشناختی نیز کار درستی نیست. شارح مي‌آید که تجزیه و تحلیل کند، نکات بلاغی را مي‌گوید از این رو تبدیل دستگاه معرفت‌شناسی مولانا به زیباشناختی کار پسندیده‌ای نیست. شارح درباره پاردوکس تفسیر مي‌كند و شما نمي‌توانید دستگاه هستي‌شناسی مولانا
شروح مختلف 4 ضعف عمده دارد، كشكولي بودن، دايراه المعارفي بودن، تأثيرپذيري از فصوص و فتوحات و چهارمين ضعف شارحين تبديل مثنوي به يك كتاب زيباشناختي است
را به دستگاه زیباشناختی تبدیل کنید.

وی در ادامه یادآور شد: هر تفسیری که به جهت‌گيری لطمه بزند اشکال دارد. مثنوی تجلی متفاوتی دارد که برای عوام به یک صورت و خواص جور دیگر و برای گروه اخص به صورت دیگری تجلی مي‌كند، برای مولانا عشق اصالت دارد یعنی وقتی عاشق مي‌شوید معشوق را زیبا مي‌بینید. از این رو تأویل باید با روساخت مثنوی هماهنگ باشد، همچنین با پارادایم‌های آن عصر نیز یکسان باشد. خیال در مثنوی بار مثبت دارد و مي‌تواند هم منشأ جنگ و خونریزی و هم منشأ صلح و دوستی باشد. خیال برای مولانا موضوعیت دارد نه طریقت، زیرا مثنوی با خیال آغاز مي‌شود و با خیال به پایان مي‌رسد و تأویل بي‌ضرورت ممتنع نیست.

این منتقد ادبی خاطرنشان کرد: در مثنوی توکل بر تلاش رجحان دارد و شما نمي‌توانید در مثنوی بگویید که جبر و اختیار به یک اندازه است زیرا توکل بر تلاش چیره مي‌شود. در مثنوی آزادی بیرونی وجود ندارد بلکه آزادی درونی در آن مشاهده مي‌شود از این رو آزادی درونی بر آزادی بیرونی تقدم دارد. همچنین حقوق زن در مثنوی وجود دارد و نشان مي دهد مردان دو دسته هستند گروهی از زنان متأثر مي‌شوند و گروهی دیگر تحت تأثیر قرار نمي‌گیرند. نگاه مولانا به زن نسبت به شاعران هم‌عصر خود مترقی است زیرا در مثنوی زن به نفس تشبیه مي‌شود و مرد به عقل و ما مي‌توانیم همه حقوقی که امروزه فمینیست‌ها مطرح مي‌كنند از مثنوی بیرون
در مثنوی توکل بر تلاش رجحان دارد و شما نمي‌توانید در مثنوی بگویید که جبر و اختیار به یک اندازه است زیرا توکل بر تلاش چیره مي‌شود
بکشیم. مساله دیگر فلسفه سیاست در مثنوی است که نشان مي‌دهد هر طور شما باشید حاکمان آن عصر نیز همان رنگ را دارند. مولانا در معرفت‌شناسی و هستي‌شناسی تحت تأثیر افلاطون است و در سیاست نیز افلاطون مطرح مي‌شود ولی در اخلاق تحت تأثیر ارسطو است و نشان مي‌دهد مولانا نگاه تاریخی را در مثنوی مطرح مي‌كند.

وی در ادامه به مسائل دیگری که تأویل را در مثنوی مطرح مي‌كند اشاره کرد و ابراز داشت: نسبیت در مثنوی مساله‌ای دیگر است که بعضی معتقدند در مثنوی کثرت‌گرایی مطرح شده است، همچنین در مثنوی تسامح هم مي‌توان یافت. در مثنوی نسبیت و تضاد به تصویر کشیده مي‌شود و ما باید بدانیم که در جهانی که مولانا مي‌زيسته تضاد، تصامح و تکامل به چه شکلی ارائه شده است. مولانا معتقد است این ضعف شماست که در صورت مانده‌اید باید به سمت محتوا حرکت کنید. در جهان سنتی مولانا دیدگاهی دارد که مترقي‌ترین دیدگاه عصر خود است ولی در جهان مدرن شما نمي‌توانید این دیدگاه را با فیلسوفان مقایسه کنید. در مثنوی تکامل زیستی، داروینی و اجتماعی مطرح نشده بلکه تکامل فردی ارائه شده است و نشان مي‌دهد نسبیت مولانا با نسبیت انیشتین تفاوت دارد. مولانا گفتار را بر نوشتار ترجیح مي‌دهد و در دیدار سقراط و افلاطون، سقراط گفتار را بر دیدار یا نوشتار ترجیح مي‌دهد. مثنوی یک معنا نیست بلکه باید تأویل را تعدیل کنیم و آن را تکامل بخشیم تا تعالی بیابد.