خرقه پوشی و خرقه سوزی
خرقه پوشی و خرقه سوزی
تحول نماد ها و پیچیده شدن فهم نماد ها در طول زمان :
خرقه یکی از نمادهای طریقه صوفیه بوده که نشانی از پرهیزکاری و پاکیزگی ظاهری صوفیان بوده . خرقه در شعر حافظ تبدیل به یک نماد می شود بر ضد نماد قبلی ، خرقه در شعر حافظ پوششی است برای پوشاندن ناراستی های پنهان و نمادی از نفاق و ریا و دو رنگی و حافظ این تحول دادن در معنای یک نماد را به عنوان نقدی اجتماعی به کار می برد .
حافظ خرقه را مظهر ریا می داند و حتی خود را نیز خرقه پوش می داند و راه خلاصی از آن را خرقه سوزی می داند ، جالب این که " خرقه در نزد سنایی و عطار هنوز چندان آلوده نیست ... اما خرقه سالوس یا دلق زرق صوفیان و زاهدان معاصر حافظ ، غالبا ریایی و ( مستوجب آتش ) است "][1]
نقد صوفی نه همه صافی و بی غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
که این خود نشانی از تحول نماد ها در مسیر زمان است نمادی که زمانی مقدس شمرده می شده در زمان دیگری نا پاک و آلوده و حتی به مرور زمان این نماد از بین می رود و نماد دیگری جانشین آن می شود .
هنگامی که حافظ اصطلاح خرقه سوزی را به کار می برد تحت تاثیر آموزه های صوفیه در مشرب ملا متیه است اصول ملامتیگری حافظ از نظر حافظ شناس معروف ( بهاءالدین خرمشاهی ) به شرح زیر است : ][2] [
- تن به ملامت سپردن و از بدگویی اهل ظاهر نهراسیدن و نرنجیدن
- پرهیز از جاه دنیوی و صلاح و مصلحت اندیشی و بی اعتنایی به نام و ننگ
- پرهیز از زهد به ویژه زهد ریایی و زهد فروشی
- پرهیز از ریا و خود را نیز اهل ریا دیدن (خرقه پوشی من از غایت دینداری نیست پرده ای بر سر صد عیب نهان می پوشم )
- دید انتقادی داشتن نسبت به نهادهای محترم رسمی دینی
- عیب پوشیدن
- پرهیز از خودپسندی و خود پرستی و ستیزه با نفس
- پرهیز از ادعای کشف و کرامات
- تجاهر به فسق ، یعنی شبیه به روزه خوردن بایزید در ملاء عام _ با آنکه مسافر بود و شرعاً نمی توانست روزه دار باشد _ که مردمان حمل بر فسق کردند ( کشف المحجوب ، ص 72 )
10. رستگاری را در عشق جستن
به نظر بهاء الدین خرمشاهی یکی از منابعی که به خوبی ملامتی گری را مورد موشکافی و مداقه قرار داده ( کشف المحجوب هجویری ) است و می افزاید که :
" وی ملامت را در پاکیزه و پالوده ساختن محبت موثر می داند . و ریشه ملامتیه را به آیه ای از قرآن مجید می رساند که در حق مومنان حقیقی و دوستداران خداست : (( ... ولایخافون لومه لائم ... )) ( سوره مائده ، آیه 54 ) ] ایشان از ملامتگری هیچ ملامتگری _ در راه عشق و ایمان خود _ باکی ندارند [ و می گوید که اهل حق همواره آماج ملامت خلق بوده اند "][3] [
" هوجویری در بحث از ملامت و ملامتیه از ملامتی نمایان که از این پادزهر ریا ، خود زهر تازه ای ساخته اند انتقاد می کند و می گوید : (( مقصود ایشان از ردّ قبول خلق ، قبول ایشان است )) ( کشف المحجوب ، ص 73 ) و بصیرت و شگرفی از احوال آنان دارد : (( اما به نزدیک من طلب ملامت عین ریا بود و عین نفاق . از آنچه مرائی راهی رود که خلق ورا قبول کند و ملامتی بتکلف راهی رود که خلق ورا رد کند و هر دو گروه اندر خلق مانده اند و از ایشان برون گذر ندارند )) ( ص 75) " ][4] [
این نیز خود نشان گر آن است که همان ملامتی گری نیز در طول زمان متحول شد و تبدیل به ضد خودش شد عملی که به قصد از بین بردن ریا انجام می شد در یک نوع حرکت دیالکتیکی به ضد خودش تبدیل شد و شکل پیچیده تری از ریا را به وجود آورد .
اما در زمان معاصر این خرقه تبدیل به چه چیزی شده ؟ آیا اصلا چیزی شبیه به نماد خرقه درزمان حال وجود دارد ؟
چون خرقه پوشی و خرقه سوزی به شکل تمثیلی حکایت از همین تحول نماد ها می کنند . ارزش ها و هنجار هایی که مورد قبول و توافق هستند سازنده این نماد ها هستند ،زمانی که ارزش ها و هنجار ها تغییر می کنند این نماد ها نیز به طبع آنها متحول می شوند و در شکل دیگری ظاهر می شوند .
البته هیچگاه هیچ کسی نمی تواند درباره ظاهر و نماد هایی که یک فرد از آنها استفاده می کند مثل پوشش و سبک آرایش و... قضاوت صحیحی در مورد وی بکند و افراد را بر این اساس طبقه بندی کند اما این از ویژگی های فرهنگ عامه است که در آن به مسائل بسیار ساده و تک بعدی نگریسته می شود و معیار سنجش خود این نماد هاست.
جوامعی که تحت تاثیر استعمار جهان حیاتی مورد نظر هابرماس بر حوزه عمومی خود هستند تقریبا شبیه جوامعی هستند که از سنت های غیر قابل انعطاف رنج می برند هابرماس در نقد مدرنیته از عدم وجود این حوزه عمومی انتقاد می کند و ما که در جوامعی سنتی و مطلقه زندگی می کنیم و در گذار از جامعه ای سنتی به جامعه ای مدرن هستیم نیز از حوزه عمومی محرومیم و در نتیجه ارزش ها و هنجار های مورد توافقی در سطح جامعه وجود دارد بسیار کم رنگ هستند و در نتیجه فرهنگ عامه با معیار سنجش های خود توانایی اعتماد به نماد ها را ندارد و نماد ها بی اعتبار می شوند و این فرهنگ عامه توان تشخیص حتی بسیار جزئی خرقه های آلوده از پاک را ندارد چون این جوامع به شدت دو قطبی شده اند.
و حاصل این می شود که اعتماد عمومی به درستی شکل نمی گیرد و به دلیل این عدم اعتماد متقابل توافقی بر سر هنجار ها و ارزش های مشترک به وجود نمی آید و نماد ها هم که از این هنجار ها و ارزش های مشترک به وجود می آیند قابل اعتماد نخواهند بود و فهم آنها بیش از پیش پیچیده خواهد شد و امکان تحقق نهاد های مدنی و جامعه مدنی بسیار دور دست می نماید .
در نتیجه امکان زیستن انسان ها در کنار یکدیگر دشوار تر می شود چون افراد توان پیش بینی بسیار کمی از رفتار طرف مقابل خود دارند و وفاق و دوستی حاصل از توافق در آتش عدم اعتماد و اطمینان به یکدیگر می سوزد و خاکستر می شود .
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ یارب این قلب شناسی زکه آموخته بود
[1]. حافظ نامه _ بهاء الدین خرمشاهی ، ص 184
[2] همان _ ص 1092 .
[3]همان _ ص 1091 .
[4] همان_ ص 1091 .